زمین برای ۹ روز لرزید! + علت وزش باد و گردوخاک، پدیده غالب از امروز تا اواسط هفته جاری در مناطق شرقی خراسان رضوی (۳۱ شهریور ۱۴۰۳) ۱۶ میلیون دانش‌آموز از فردا (یکم مهر) راهی مدارس می‌شوند | ۷۹۰ هزار نفر غایبند! + علت زلزله فاریاب در کرمان را‎ به لرزه درآورد (۳۱ شهریور ۱۴۰۳) + جزئیات خسارت زمان طلایی تزریق واکسن آنفلوآنزا چه وقت است؟ چرا یک میلیون تومان متناسب‌سازی برای بازنشستگان تامین اجتماعی واریز نمی‌شود؟ ممنوعیت حمل پیجر و بی‌سیم برای مسافران پروازهای تهران-بیروت تصادف پراید و نیسان در میانجلگه نیشابور با ۶ مصدوم (جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳) زمین لرزه دو شهرستان خراسان رضوی را لرزاند (جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳) برخورد تریلی با ۲ دستگاه سواری در جاده ارومیه – مهاباد چهار فوتی برجای گذاشت ترافیک سنگین در مبادی ورودی و خروجی‌ مشهد (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) شهروندان خراسان رضوی از توقف در حاشیه مسیل‌ها و صعود به ارتفاعات خودداری کنند (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) کشف ۴۱ گوشی سرقتی در هنگ مرزی تایباد (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) سرقت خودرو، در پوشش مادر و فرزندی، در مشهد (۳۰شهریور ۱۴۰۳) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی | افزایش دمای هوا در هفته آینده (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) رئیس سازمان غذا و دارو: برای ارسال دارو و تجهیزات پزشکی به لبنان آماده‌ایم پرداخت مستمری ۱۳ هزار نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی از سرگرفته می‌شود ترافیک سنگین در محور جنوب به شمال چالوس (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) طوفان ایتالیا بیش از ۱۰۰۰ نفر را از خانه‌هایشان فراری داد مرگ دردناک راننده خودرو ۴۰۵ در محور اسفراین بر اثر آتش گرفتن خودرو کشف ۴.۵ میلیارد ریال ارز قاچاق در تایباد برخورد مرگبار موتورسیکلت با تیر برق با یک کشته و یک مصدوم در مشهد (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) درباره «پیمان آخال» در دوره قاجار که مناطقی از شمال‌شرق ایران را جدا کرد | «فیروزه» افتاده از انگشتر خراسان
سرخط خبرها

لطفا به تهران فحش ندهید

  • کد خبر: ۶۶۹۲۵
  • ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۷
لطفا به تهران فحش ندهید
حبیبه جعفریان - نویسنده و روزنامه نگار

همه شان نه، اما خیلی هایشان مثل من بودند. لباس ورزشی تنشان نبود. کفش‌های رنگ ورورفته کارکرده‌ای داشتند. تنها بودند و توی گوششان هدفن بود. شاید مثل من داشتند از سر کار برمی گشتند، به قصد پیاده روی و مثل من داشتند فکر می‌کردند که آیا این همان شهری است که دوستش نمی‌داشتم؟ پس چطور دارم این قدر از قدم زدن و راه رفتن در آن لذت می‌برم؟ آیا این پیاده رو پیش از این هم همین قدر پهن بوده است و این درخت‌ها همین قدر بلند و متعدد و سایه ساز بوده اند و آیا آدم‌ها این قدر در پیاده رو‌ها راه می‌رفته اند؟ با ریتمی که انگار فقط آمده اند راه بروند و نه اینکه قرار باشد به جایی برسند و نه به سمت چیزی یا هدفی یا مقصدی. نه، هدفی در کار نیست.


هدف همین است؛ راه رفتن و به دیگران خیره شدن که در صورتشان حس عجیب توضیح ندادنی‌ای هست و به موسیقی گوش سپردن و فکر کردن به اینکه آیا این همان شهری است که دوستش نمی‌داشتم؟ چون کلان شهر است؟ چون کثیف و شلوغ است؟ چون بی دروپیکر است؟ چون از هر طرف دست و پایش را دراز کرده و به همه جا دست اندازی کرده است؟ چون در آن دزدی و فقر و بی اعتمادی و رنج هست؟ چون توی مترو آدم‌ها بوی عرق می‌دهند؟


هر سال بهار باعث می‌شود دلم برای تهران بسوزد. باعث می‌شود فکر کنم به راستی از تهران چه می‌خواهیم؟ درواقع از یک کلان شهر چه می‌خواهیم؟ تصویرمان از یک کلان شهر چیست و آن تصویر هرچه هست، چرا فکر می‌کنیم تهران یک نسخه قلابی آن تصویر است که می‌شود تحقیرش کرد، بدوبیراه بارش کرد و زیر شلاق مقایسه و توسری، سیاه و کبودش کرد؟


به نظر من کلان شهرها، کلان شهرند؛ چون همه شان یک روی قلابی بی حساب وکتاب و مطرود دارند. کلان شهر‌ها کلان شهرند؛ چون ترسناکند؛ چون در همه آن‌ها فقر، دزدی، بی اعتمادی، هرج ومرج و شلوغی هست و کلان شهر‌ها کلان شهرند؛ چون یک نوع حس بلوغ، پختگی، دنیادیدگی، احتیاط و درعین حال جنون به آدم می‌بخشند. این دوگانگی و پیچیدگی، جزئی از ماهیت آن هاست و شاید برای همین آن‌ها تصویری از وضعیت متناقض و پیچیده ما هستند به عنوان آدم مدرن. کلان شهر جایی است که آدم‌های امروزی در آن ساکن هستند و آدم امروزی موجودی است که در جایی مثل کلان شهر سکنا گزیده است.

 

شهرستان‌ها با آن ریتم یکنواخت و آن رخوت منتشر و کیفیت پیش بینی پذیر برای همین ما را کسل و دلزده می‌کنند و درعین حال برای همین، آن رؤیای تسلی بخشند که وقتی از تناقض تهران و خودمان به تنگ می‌آییم، از گوشه‌ای از ذهنمان بیرونش می‌کشیم: «جمع می‌کنم می‌روم شهرستان. تهران دیگر جای زندگی نیست». بله، تهران دیگر جای زندگی نیست. همان قدر که نیویورک، پاریس، قاهره، استانبول، دهلی و سائوپولو جای زندگی نیست. جای دست به یقه بودن و در اضطراب مدام کندی کردن و تندی کردن است. کلان شهر‌ها جای دودلی کردن و قطعیت نداشتن هستند.

 

همه اعصابی که پیام‌های شک و پیچیدگی و بی تصمیمی را حمل می‌کنند، اینجا به هم می‌رسند؛ برای همین، حس آدم هم به آن‌ها یک چیز و یک جور نیست. برایمان دوست داشتنی اند و نیستند. خوشایندند و ترسناکند. آرامند و ملتهبند. تمیزند و چرکند. سیاهند و سفیدند. همه شان همین طورند، تهران هم. حالا کمی بیشتر یا کمتر، پس لطفا از این یکی دو ماهی که این دیو و دلبر‌ها در آن خوشایندترند تا ترسناک‌تر لذت ببرید و فحش ندهید. لطفا به تهران فحش ندهید!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->