بیش از ۵۷ هکتار از حریم حرم رضوی فاقد نقشه برداری ثبتی است برگزاری اولین دوره تربیت مربی حفظ تصویری قرآن کریم کشور در مشهد ترجیح منافع خود به جای حمایت از فلسطین خیانت به اسلام است وحدت امت اسلامی، راه نجات غزه و مقابله با چالش‌های دشمنان است جشن بزرگ شکوفه‌های رضوی در جوار حرم امام رضا (ع) برگزار شد راهپیمایی ضدصهیونیستی با شعار «وحدت امت اسلامی، نجات غزه مظلوم» در مشهد برگزار می‌شود برگزاری سی‌وهشتمین سالگرد شهادت سرلشکر پاسدار شهید محمود کاوه در مشهد مقدس زنگ اول: زیارت جایی برای پیرمرد‌ها هست اتفاقا رواقی از جنس ارادت در قلب حرم امام رضا(ع) خوش زیستن در گفتار امام‌صادق (ع) یادگارهای ارزشمند امام صادق (ع) برای شیعه وحدت، کلید حل مشکلات جهان اسلام است وحدت اسلامی و حمایت از مظلومان نباید در چالش‌های روزمره گم شود عرضه کتاب‌های معرفتی ویژه نوجوانان در نهمین نمایشگاه تخصصی کتب حوزوی و معارف اختصاص ۳۰۰ میلیارد تومان اعتبار برای توسعه موزه دفاع مقدس مشهد و پایان تاخیر دو ساله پروژه + فیلم
سرخط خبرها

یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود

  • کد خبر: ۲۴۰۸۹۷
  • ۰۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۹
یک صلوات، کرایه راننده تاکسی بود
مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»

دانه‌های درشت عرق از پیشانی مرد راه خودش را پیدا می‌کرد و از میان چین و چروک‌ها به روی صورتش می‌چکید. گرمای تابستانی بیداد می‌کرد. بادی هم که می‌وزید داغ بود و از شدت گرمای هوا کم نمی‌کرد. مرد، دستمالی از جیبش درآورد و عرق را از صورتش پاک کرد، بعد به خیابانِ شلوغ نگاهی انداخت و دستش را دوباره تکان داد تا حواس راننده‌ها را به سمت خودش جلب کند. شیشه پنجره ماشین‌هایی که عبور می‌کردند بالا بود و صدای مرد که مدام مقصدش را می‌گفت، به گوش راننده‌ها نمی‌رسید.

- حرم، حــــــــــــرم ...
اولین ماشینی که نگه داشت فقط دربست می‌برد. دومی هم کرایه اش بالا بود. سومی فقط تا دورِ میدان فردوسی می‌رفت. چندتای بعدی هم مسیرشان نمی‌خورد. ماشین‌ها
یکی یکی می‌آمدند و می‌رفتند و مرد مقصدش را بلند تکرار می‌کرد: «سمتِ حرم مِرِن؟ مسیرتان حرم مُخُوره؟» ماشین‌ها نیش ترمزی می‌زدند و سری تکان می‌دادند و می‌رفتند.

یکی از راننده‌ها مردِ مسافر را راهنمایی کرد: «از اینجِه مستقیم حرم نُمُبرنتان! یا باید دربست بگیرن یا راهِ رِ تیکه تیکه بِرِن.»
مرد دوباره دستمال را از جیبش درآورد و عرق‌های صورت و دور گردنش را پاک کرد. از ایستادن کنارِ خیابانِ شلوغ، خسته شده بود. در فکر برگشتن بود که پیکانی سفید، جلو پایش ترمز کرد. مردِ مسافر ناامیدانه برای چندمین بار مقصدش را گفت: «حرم؟»
راننده با لبخند پاسخ داد: «بعله، بِفرمایِن. حرمَم مِرِم.»

مرد مسافر دستش را به دستگیره درِ ماشین گرفت و قبل از اینکه در را باز کند پرسید: - چِقد مِرِه کرایه ش؟ راننده درِ ماشینش را باز کرد و با لبخند پاسخ داد: «بفرمایِن بشینِن، زیاد نِمیگرُم اَزَتا.»

مرد مسافر در حین گفتنِ «خدا خیرت بده، هلاک رِفتم تو‌ای گرما» سوار ماشین شد.

مسیر طولانی بود. راننده با خوش رویی باب صحبت را باز کرد. گرمای هوا از یادِ مرد مسافر رفت و احساس آرامش کرد. مسافران دیگری هم در راه به مقصد حرم، سوار پیکانِ سفید شدند. گنبد و گلدسته که از دور نمایان شد، راننده پیچ رادیو را بست و سلام داد.

نزدیک حرم توقف کرد و رو به مسافران گفت: «بفرمایِن، التماس دعا، نایب الزیاره مایَم بشِن.» مرد مسافر تشکر کرد و مبلغ کرایه را پرسید.

راننده باز هم با همان لبخند دل نشین به مسافرانش گفت: «کرایه ش یک صلوات، رفتِن زیارت یک صلواتم از طرف مو هدیه کنن به آقا امام رضا (ع)، مُو مسیرم از همی ور بود. سعادت رفت که در خدمت شما زائرای آقا هم باشِم. التماس دعا.» مسافران با لبخند و حالی خوش از ماشین پیاده شدند. مرد مسافر، در حالی که صلوات می‌فرستاد به پیکان سفید که دور می‌شد نگاه کرد. پشت ماشین نوشته شده بود: بیمه امام رضا (ع)

عکس: حمید شعفی زاده

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->