طوفان ایتالیا بیش از ۱۰۰۰ نفر را از خانه‌هایشان فراری داد مرگ دردناک راننده خودرو ۴۰۵ در محور اسفراین بر اثر آتش گرفتن خودرو کشف ۴.۵ میلیارد ریال ارز قاچاق در تایباد برخورد مرگبار موتورسیکلت با تیر برق با یک کشته و یک مصدوم در مشهد (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) درباره «پیمان آخال» در دوره قاجار که مناطقی از شمال‌شرق ایران را جدا کرد | «فیروزه» افتاده از انگشتر خراسان راهکارهایی برای مدیریت ترافیک و کاهش تصادفات در شروع سال تحصیلی | باز آمد بوی ماه ترافیک! جزئیات به‌کارگیری سرباز معلمان برای سال تحصیلی جدید تلاش ۱۲ ساعته آتش‌نشانان مشهد برای اطفای حریق انبار چوب رباط طرق + عکس (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) بیماری‌هایی که مرد‌ها از آن غافل هستند | مردان، ستون‌های قدرت خرما‌های تریاکی با هشیاری پلیس کرمان به مقصد نرسید جزئیات روند بررسی پرونده سرقت ۵۱ میلیون تومان از بانک سپه مشهد خواص استثنایی یک لیوان شیر چقدر است؟ اسامی عطرهای غیرمجاز اعلام شد آیا ۹ تالاب ایران در تابستان جاری خشک شده‌اند؟ ۱۳ هزار معلول در انتظار وصل و واریز مستمری تأمین مایحتاج دانش‌آموزان بهزیستی با اجرای پویش‌های «مشق مهربانی» و «همه حاضر» در کشور | اجرای این پویش‌ها در خراسان رضوی چگونه است؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنجشنبه، ۲۹ شهریور ۱۴۰۳) | برقراری جوّ پایدار از یکشنبه زائران عمره مفرده ۱۴۰۳ به این توصیه‌های سازمان حج و زیارت توجه کنند جان باختن یک مقنی در کاشمر براثر برق گرفتگی در چاه ۱۵ متری (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) ضرورت اجرای قانون جوانی جمعیت در مشهد شبکه تولید و توزیع لوازم آرایشی و بهداشتی تقلبی در مشهد کشف و منهدم شد مقامات قضائی خراسان رضوی، پیگیر رفع مشکلات تولید آخرین وضعیت داروی هموفیلی در شهرستان‌ها | در شهرستان‌ها داروی هموفیلی نیست
سرخط خبرها

از پدران و پسران

  • کد خبر: ۸۵۴۶۶
  • ۰۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۹
از پدران و پسران
محمدرضا امانی - نویسنده

از آخرین دفعه‌ای که با پسرم به استخر رفتیم، بیش از دو سال می‌گذرد. هنوز کرونا به زمین هجوم نیاورده بود و با درآغوش گرفتن عزیزانمان جهان هنوز جایی تحمل پذیر بود. آن روز با همه تلاش، انواع بازی‌هایی را که امکانش بود در قسمت کم عمق انجام دادیم، اما عمیقا حس کردم که خیلی به پسرم خوش نگذشته است.

پسرم توقع داشت مانند پدر‌های شجاع که پسرهایشان را بر دوش سوار می‌کنند و آرام آرام به قسمت‌های عمیق‌تر استخر قدم می‌گذارند، من هم مانند لاکپشتی میان سال او را بر پشتم بنشانم و به عمیق‌ترین قسمت استخر ببرم.

اما حقیقت این بود که من در طول زندگی هیچ وقت جرئت و جسارت عبور به آن طرف طناب قرمز را نداشته ام؛ همان طنابی که تو را پرتاب می‌کرد به قسمتی که جایگاه پدران قهرمان و شجاع بود.

همه اش تقصیر پدرم بود. اگر آن تابستانی که به شمال کشور سفر کرده بودیم و من یازده ساله بودم، به صرافت آموزش شنا به من نیفتاده بود، حالا این قدر از آب نمی‌هراسیدم. دریا موج‌های آرامی داشت و آبی بی کرانش دل آدم را خالی می‌کرد. من بر دوش‌های پدرم سوار بودم و همین طور موج‌های کوتاه را پشت سر می‌گذاشتیم و جلو می‌رفتیم.

مادرم با مانتویی نارنجی در ساحل روی زیلویی نشسته بود و وقتی سر برگرداندم تا ببینم چقدر از ساحل دور شده ایم، او را قد یک پرتقال دیدم. از ترس مو‌های پدرم را در مشت‌های کوچکم می‌فشردم و خجالت می‌کشیدم بگویم که بس است و دیگر جلوتر نرویم.

همان لحظه بود که جهان تاریک و هولناک زیر آب را تجربه کردم. از اکسیژن خبری نبود و به جای نفس کشیدن، آب تلخ خزر بود که به دهان و بینی ام راه یافته بود. پدرم با روشی بدوی سعی کرد ترسم از آب را بشکند. احتمالا می‌خواست صحت جمله معروف «از هرچه که می‌ترسی، خودت را میانش پرتاب کن» را روی من امتحان کند.

او من را مثل یک گونی سیب زمینی بر آب‌های مواج خزر سپرده بود و حالا که ناپدید شده بودم، انگار که آن سیب زمینی‌ها غلتیده باشند و در جوی آب افتاده باشند، دست می‌کشید تا بخشی از من را در زیر آب پیدا کند.

چند روز پیش وقتی از جلو مجتمع آبی که در مدت کرونا بسته شده بود، می‌گذشتم، افرادی را دیدم که در صف خرید بلیت ایستاده اند. نزدیک‌تر شدم تا از گشایش استخر مطمئن شوم.

همین طور که آن ترس قدیمی داشت ضربان قلبم را تند می‌کرد و زانو هایم داشتند رمق از دست می‌دادند، چشمم به آگهی روی دیوار افتاد: «آموزش شنای خصوصی برای تمام سنین.» با گوشی عکسی از آگهی گرفتم و به سمت خانه راه افتادم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->