مرگ دردناک راننده خودرو ۴۰۵ در محور اسفراین بر اثر آتش گرفتن خودرو کشف ۴.۵ میلیارد ریال ارز قاچاق در تایباد برخورد مرگبار موتورسیکلت با تیر برق با یک کشته و یک مصدوم در مشهد (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) درباره «پیمان آخال» در دوره قاجار که مناطقی از شمال‌شرق ایران را جدا کرد | «فیروزه» افتاده از انگشتر خراسان راهکارهایی برای مدیریت ترافیک و کاهش تصادفات در شروع سال تحصیلی | باز آمد بوی ماه ترافیک! جزئیات به‌کارگیری سرباز معلمان برای سال تحصیلی جدید تلاش ۱۲ ساعته آتش‌نشانان مشهد برای اطفای حریق انبار چوب رباط طرق + عکس (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) بیماری‌هایی که مرد‌ها از آن غافل هستند | مردان، ستون‌های قدرت خرما‌های تریاکی با هشیاری پلیس کرمان به مقصد نرسید جزئیات روند بررسی پرونده سرقت ۵۱ میلیون تومان از بانک سپه مشهد خواص استثنایی یک لیوان شیر چقدر است؟ اسامی عطرهای غیرمجاز اعلام شد آیا ۹ تالاب ایران در تابستان جاری خشک شده‌اند؟ ۱۳ هزار معلول در انتظار وصل و واریز مستمری تأمین مایحتاج دانش‌آموزان بهزیستی با اجرای پویش‌های «مشق مهربانی» و «همه حاضر» در کشور | اجرای این پویش‌ها در خراسان رضوی چگونه است؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (پنجشنبه، ۲۹ شهریور ۱۴۰۳) | برقراری جوّ پایدار از یکشنبه زائران عمره مفرده ۱۴۰۳ به این توصیه‌های سازمان حج و زیارت توجه کنند جان باختن یک مقنی در کاشمر براثر برق گرفتگی در چاه ۱۵ متری (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) ضرورت اجرای قانون جوانی جمعیت در مشهد شبکه تولید و توزیع لوازم آرایشی و بهداشتی تقلبی در مشهد کشف و منهدم شد مقامات قضائی خراسان رضوی، پیگیر رفع مشکلات تولید آخرین وضعیت داروی هموفیلی در شهرستان‌ها | در شهرستان‌ها داروی هموفیلی نیست نوجوانان طرفدار نوشت‌افزار با تصاویر مفاخر شناخته‌شده و شهدا هستند
سرخط خبرها

بلاتکلیف و معلق و موهوم!

  • کد خبر: ۷۶۱۸۴
  • ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۳
بلاتکلیف و معلق و موهوم!
فریدون صدیقى - استاد روزنامه‌نگاری

هیچ‌کدام پیش‌بینى‌پذیر نیستند؛ نه شانس و نه بدشانسى! شانس مثل تصادف است. تصادف زمانى روى مى‌دهد که ۲ رویداد نامنتظر در یک زمان به‌وقوع بپیوندد. مثلا ناگهان وسط تابستان باران ببارد و من که بى‌چتر و کلاهم، کلاه بادبرده‌اى پیش پاى من بر زمین بنشیند و من بر سر کنم تا از شرشر باران بر سرم در امان باشم؛ بنابراین این گفته هم نمى‌تواند مقبول باشد که درشت‌ترین قطرات باران، برف و تگرگ بر سر مردمان طاس مى‌نشیند. یا فقرا هر روز بیشتر فقیرتر و نحیف‌تر و ثروتمندان غنى‌تر مى‌شوند؛ آن‌هم در ایامى که نامش روزگار١٤٠٠ است.


وقتى زمستان بى‌برف و بهار بى‌باران است، فرقى مى‌کند ۴ میلیون بیکار که برخى از آنان به‌علت استرس‌هاى توان‌فرساى بیکارى ریزش مو گرفته و به صف پریده‌زلفان پیوسته‌اند یا درحال پیوستن هستند، چتر داشته یا نداشته باشند؟ تنش‌هاى بى‌آبى، درخت را افسرده و پژمرده مى‌کند، نخل از تولد خرما باز مى‌ماند تا مسببان بدون طرح و برنامه در مدیریت آب، همچنان آسمان را مقصر بدانند و ثروتمندان به استخر ویلایشان در اینجا یا در استانبول پناه ببرند تا بیش از این غصه مردمان تب‌کرده از بیکارى، بى‌پولى و بیمارى را نخورند.


سؤال؛ آیا این نوشته نمى‌داند از چه مى‌گوید، چرا مى‌گوید و چگونه باید بگوید؟ مثلا بگوید مجلسیان دلسوز چرا به‌جاى توجه وافر و چاره‌جو درباره آب و نان و کروناى مردمان معصوم به فکر دستکارى اینترنت افتاده‌اند که مبادا مردمان ساده‌دل فریب آن را بخورند و از تلاش ۲۴ ساعته براى تأمین معاش و نجات از کرونا و جلوگیرى از انواع گرانى‌ها بازمانند؟


پاسخ؛ وقتى به‌علت غفلت‌ها، توهم‌ها و ندانم‌کارى‌هاى برخى مسئولان دلسوزتر از پدر و مادر تعادل و توازن جسمى و روحى‌مان را از دست بدهیم یا در شرف ازدست‌رفتن کامل آن باشیم، هر چیزى ممکن است. تا جایى که ممکن است براى آنکه از بیکارى حوصله‌مان سر نرود، از دیوار مردمان کوتاه‌تر از خودمان بالا برویم تا از بازداشتگاه سر درآوریم و صاحب جا و غذا شویم یا حتى به‌علت آشفته‌حالى در تابستان عجیب‌وغریب١٤٠٠ تصمیم بگیریم اگر کووید١٩ و ویروس دلتا نتوانند ما را زیرسقف خواب کنند و خورد و خوراک در راهرو بیمارستان تأمین کنند، داوطلبانه نوع جدید آن را در آغوش بگیریم!


راست این است که برخى از ما گرفتار روزگار بلاتکلیف، معلق و موهومى شده‌ایم. به هرچیز و هرکسى پناه مى‌بریم که درمانده‌تر از خود ماست. هرچه مى‌رویم، به‌جایى نمى‌رسیم و نمى‌رویم و درجا فرو مى‌رویم. معلوم نیست هستیم یا نیستیم. گاهى فکر مى‌کنم با اینکه هستم، نیستم، چون هر بودنى باید ضرورتى داشته باشد، مثلا تولید اندیشه و خرد کند که نمى‌توانم یا تولید کار، سرمایه و ثروت در مناسبات جمعى کند که نمى‌توانم. یعنى احساس کنم مفیدم نه آنکه بودن و نبودنم بى‌اهمیت‌تر از غلتیدن بوته خارى در بیابان‌هاى یزد یا طبس باشد! نمى‌دانم شاید افسرده شده‌ام، یعنى هم مضطربم هم غمگین، پس افسرده‌ام!

 

یک وقت‌هایى اصلا با خودم کارى ندارم و احوالى از خودم نمى‌گیرم، چون ایزوله شده‌ام، مثل برخى مسئولان که هرچه مى‌شنوند و مى‌بینند و مى‌خوانند که حال مردمان سال١٤٠٠ از ندارى‌ها و ندانم‌کارى‌ها در هواى تب‌کرده روزگار درحال تبخیر است، فقط لبخندى نمکین مرحمت مى‌فرمایند، یعنى حاضر نیستند حداقلى از حق‌وحقوق فردى و اجتماعى مرا بپذیرند! پس من نیستم؟ یا بوده‌ام و نادان بوده‌ام و پیش از آنکه باران ببارد ته‌مانده آب کوزه خود را خالى کرده‌ام؟ احتمالا همین‌طور است. من تاوان نادانى خودم را مى‌دهم! در جوانى بسیارى از چیزهاى غلط را باور نمى‌کردم و در پیرى به بسیارى از حقایقى که صحیح هستند، باور ندارم! آیا حقیقت را من و بسیارانى دیگر، چون من گم کرده‌ایم یا حقیقت نایاب شده است؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->