یمن: آماده نبرد طولانی مدت با اسرائیل هستیم سید حسن نصرالله: اسرائیل همه خطوط قرمز را زیر پا گذاشت+ فیلم هلاکت امجد حسین پناهی و ریبوار کریمیان، دوتن از فرماندهان نظامی کومله + عکس (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) رئیس جمهور روز ملی ارمنستان را به رئیس جمهور و نخست وزیر این کشور تبریک گفت جلسه شورای امنیت درباره انفجار‌های لبنان برگزار می‌شود افزایش سطح هشدارهای امنیتی در عراق یک رسانه عبری از طرح تازه تل‌آویو برای تبادل اسیران خبرداد وزیر حمل و نقل ونزوئلا با رئیس جمهور کشورمان دیدار کرد پزشکیان: قطعا حرف زور را نمی‌پذیریم و با هیچ کس دعوا نداریم زنگ آغاز سال تحصیلی جدید توسط سخنگوی دولت چهاردهم نواخته خواهد شد وزیر خارجه ترکیه واکنش ایران و حزب‌الله را اجتناب‌ناپذیر دانست پادگان تروریستی اسرائیل، بی‌وقفه رو به زوال + فیلم حملات حزب‌الله لبنان به شمال اراضی اشغالی (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) وزیر امور خارجه از سفیر ایران در لبنان عیادت کرد | وزیر سابق بهداشت، پزشک معالج مجتبی امانی تعطیلی پنجشنبه‌ها با مخالفت کمیسیون اقتصادی همراه شد با حکم رهبر معظم انقلاب، امام جمعه شهرکرد منصوب شد یک شرکت ژاپنی از تحقیق درباره انفجار بی‌سیم‌ها در لبنان خبر داد نمایندگی ایران در سازمان ملل: وارد رقابت‌ها و جنجال‌های داخلی و انتخاباتی آمریکا نمی‌شویم پزشکیان: قدرت مسلمانان بر وحدت و انسجام ماست دولت، لایحه اصلاح قانون هواپیمایی کشوری را تقدیم مجلس کرد ستاد کل نیروهای مسلح: اراده ما بر خونخواهی شهید هنیه خواهد بود
سرخط خبرها

من و بابک و آریو

  • کد خبر: ۲۲۲۴۸۹
  • ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۲
من و بابک و آریو
چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است.

من سرباز ارتش بودم، نیروی دریایی اش، خیلی دیر خدمت رفتم، هی لفتش دادم که دری به تخته بخورد که یا معاف شوم یا بخرم که نه دری بود و نه تخته‌ای فلذا در حالی که دخترم سه سالش بود عازم خدمت شدم. دروغ چرا روز‌های سخت و تلخی بود روز‌هایی پر از محرومیت و محدودیت آن هم فقط به دلیل اهمال کاری و تسویف خودم.

یکی از چیز‌هایی که شارژم می‌کرد و وسط سختی‌ها و بی خوابی‌ها و فشار‌های مهم جسمی و روحی تسکینم می‌داد این عبارت دو کلمه‌ای بود، ارتش ایران. این نام آن قدر شعف به جانم می‌ریخت آن قدر کیفورم می‌کرد که همه آن سختی‌ها را می‌شست و می‌برد. صبح‌ها وقتی مراسم صبحگاه را برگزار می‌کردیم، پرچم آرام آرام با نوازش نسیم بالا می‌رفت و ما خبردار و شق و رق دست چسبیده بیخ گوش سرود ملی را می‌خواندیم و بی پلک زدن چشم می‌دوختیم به اوج گرفتنش لذتش با کمتر لذتی در زندگی ام قابل توصیف است. 

شب‌ها در اوج خستگی و کوفتگی و درست چند پلک قبل از بی هوش شدن زل می‌زدم به کفی تخت بالایی که سقف تخت من بود و همان طور که یادگاری‌های دوره قبلی‌ها را نگاه می‌کردم به این فکر می‌کردم من هم سربازی از ارتش ایرانم. به این فکر می‌کردم که روز قیامت رعناجوانی گرده دریده و دست و پا قطع دست بر شانه ام می‌گذارد و می‌گوید چطوری سرباز و من می‌پرسم شما و او می‌گوید، مثلا من آریو ام یا بابکم یا سیامکم یا شهرام.

سربازی از ارتش ایران در جنگ چالدران یا جنگ ممسنی یا جنگ با عثمانی و روم و روس و افغان. من سرباز بودم و فدای وطن شدم تو برای ایران چه کردی و من سر پایین خواهم انداخت که هیچ. سرباز بودم و غر زدم و گله کردم و ناراضی بودم. تقویم را ورق می‌زدم برای انتخاب مناسبتی و پدیده‌ای برای نوشتن که دیدم روز ارتش است.

 چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است. روز ارتش را به همه سربازها، همه راننده ها، همه امرا و فرماندهان و یگان‌های آشکار و پنهان ارتش تبریک می‌گویم و باافتخار عرض می‌کنم که یازده ماه و بیست و یک روز هم لباس شما بوده ام.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->