ممنوعیت حمل پیجر و بی‌سیم برای مسافران پروازهای تهران-بیروت تصادف پراید و نیسان در میانجلگه نیشابور با ۶ مصدوم (جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳) زمین لرزه دو شهرستان خراسان رضوی را لرزاند (جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳) برخورد تریلی با ۲ دستگاه سواری در جاده ارومیه – مهاباد چهار فوتی برجای گذاشت ترافیک سنگین در مبادی ورودی و خروجی‌ مشهد (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) شهروندان خراسان رضوی از توقف در حاشیه مسیل‌ها و صعود به ارتفاعات خودداری کنند (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) کشف ۴۱ گوشی سرقتی در هنگ مرزی تایباد (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) سرقت خودرو، در پوشش مادر و فرزندی، در مشهد (۳۰شهریور ۱۴۰۳) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی | افزایش دمای هوا در هفته آینده (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) رئیس سازمان غذا و دارو: برای ارسال دارو و تجهیزات پزشکی به لبنان آماده‌ایم پرداخت مستمری ۱۳ هزار نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی از سرگرفته می‌شود ترافیک سنگین در محور جنوب به شمال چالوس (۳۰ شهریور ۱۴۰۳) طوفان ایتالیا بیش از ۱۰۰۰ نفر را از خانه‌هایشان فراری داد مرگ دردناک راننده خودرو ۴۰۵ در محور اسفراین بر اثر آتش گرفتن خودرو کشف ۴.۵ میلیارد ریال ارز قاچاق در تایباد برخورد مرگبار موتورسیکلت با تیر برق با یک کشته و یک مصدوم در مشهد (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) درباره «پیمان آخال» در دوره قاجار که مناطقی از شمال‌شرق ایران را جدا کرد | «فیروزه» افتاده از انگشتر خراسان راهکارهایی برای مدیریت ترافیک و کاهش تصادفات در شروع سال تحصیلی | باز آمد بوی ماه ترافیک! جزئیات به‌کارگیری سرباز معلمان برای سال تحصیلی جدید تلاش ۱۲ ساعته آتش‌نشانان مشهد برای اطفای حریق انبار چوب رباط طرق + عکس (۲۹ شهریور ۱۴۰۳) بیماری‌هایی که مرد‌ها از آن غافل هستند | مردان، ستون‌های قدرت خرما‌های تریاکی با هشیاری پلیس کرمان به مقصد نرسید جزئیات روند بررسی پرونده سرقت ۵۱ میلیون تومان از بانک سپه مشهد
سرخط خبرها

مو‌های طلایی اش، زیر یک تخته سنگ بزرگ!

  • کد خبر: ۱۳۴۳۱۵
  • ۲۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۹:۳۸
مو‌های طلایی اش، زیر یک تخته سنگ بزرگ!
این چند خط که نوشته ام، روایت مادری است که از شب زلزله کرمانشاه برایم تعریف کرد.

«همه چیز می‌لرزید، تکان‌های شدید. فقط می‌دویدیم از خانه بیرون بزنیم. من و شوهرم افتادیم روی زمین. دخترم جیغ زد و بعد هیچ صدایی نیامد. برق‌ها رفته بود و همه جا تاریکی مطلق بود. زلزله که تمام شد، بلند شدم دخترم را پیدا کنم.

موهایش را دیدم. از زیر یک تخته سنگ بزرگ، تنها چیزی که بیرون مانده بود، موهایش بود!» کابوس است؟ نه، حتی بخشی از یک رمان وحشتناک نیست! کاش بود...، اما این چند خط که نوشته ام، روایت مادری است که از شب زلزله کرمانشاه برایم تعریف کرد.

چند ماه بعد از زلزله، عازم کرمانشاه شده بودیم تا همه آنچه می‌بینیم، روایت کنیم. اولین بار بود کلمه‌ها را عاجزتر ازآن می‌دیدم که بتوانند حجم اندوه مادر داغدیده‌ای را توصیف کنند یا بتوانند از غم مردی بگویند که ویرانه‌های خانه اش را نشانم می‌داد. مردم در چادر‌ها و کانکس ها، اسکان داده شده بودند، اما اسکان موقت، تسکین قلب هیچ کدامشان نبود.

به خبرنگار‌ها که می‌رسیدند، با آنکه مصیبت زده بودند، اول در چادر‌ها و کانکس‌ها با همان چیزی که در توانشان بود، پذیرایی می‌کردند و بعد روایت‌ها شروع می‌شد. شب ۲۱ آبان سالروز زلزله کرمانشاه است و من هر سال به آن پیرزنی فکر می‌کنم که مقابل چادر در سکوت مطلق به چشم هایم خیره شده بود. به آن مردی فکر می‌کنم که با گذشت چند ماه، هنوز تکه‌های زندگی اش را از زیر آوار بیرون می‌آورد.

به دخترکی فکر می‌کنم که آخرین تصویرش برای مادر، مو‌های طلایی بیرون مانده اش از زیر یک تکه سنگ بود و به تقدیر ناگزیر زندگی! آدمی که ویران شدن تمام هستی اش را در یک شب دیده باشد، دیگر هیچ چیز این زندگی نمی‌تواند غافل گیرش کند. حالا هر جایی از زندگی که در آستانه ویران شدن باشم، بوسه زنان کُرد بر شانه هایم را به وقت خداحافظی به خاطر می‌آورم، گویی هنوز از آن سفر بازنگشته ام.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->