انتصاب سرپرست خبرگزاری صدا و سیما و مدیر شبکه خبر در احکام جداگانه فیلم‌های اسپانیا و فرانسه در راه اسکار ۲۰۲۵ غوغای ارکستر سمفونیک تهران با ساز‌های قدیمی «فوتبال ۱۲۰» به آنتن برمی گردد + زمان پخش جایزه بهترین انیمیشن خیرونای اسپانیا به «پیانو» رسید قصه بانوی خودساخته | نگاهی به سریال «طوبی»، ساخته سعید سلطانی کمدی اجتماعی به دنبال جذب تماشاگر تئاتر است کلیدر در آسمان ادبیات فارسی می‌درخشد، چنان که تاریخ بیهقی اولین پوستر رسمی «اکنون» سروش صحت منتشر شد + عکس نامزد‌های چهاردهمین دوره جوایز ایسفا را بشناسید + اسامی اکران فیلم سینمایی «زودپز» با بازی نوید محمدزاده و محسن تنابنده افتتاح مرکز فرهنگی هنری شماره ۶ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مشهد صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخرین هفته تابستان ۱۴۰۳ (۲۹، ۳۰ و ۳۱ شهریور) + زمان پخش درخشش شهاب حسینی در شمال آمریکا با «آخرین حرکت» اکران مردمی «مفت‌بر» در سینما هویزه مشهد + فیلم آمار‌ جدید سامانه بازار کتاب تا چه اندازه منطقی است؟ | آقایان کتاب‌خوان‌تر از زنان!
سرخط خبرها

تازه کجا شو دیدی؟

  • کد خبر: ۱۳۱۰۲۴
  • ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۴
تازه کجا شو دیدی؟
مصطفی دوست من است. او مهماندار هواپیماست. من فقط یک بار اتفاقی با مصطفی همسفر شدم، آن هم کجا؟ از جده به تهران.

مصطفی دوست من است. او مهماندار هواپیماست. من فقط یک بار اتفاقی با مصطفی همسفر شدم، آن هم کجا؟ از جده به تهران. توی آن سفر، او مرا دید و شناخت و نه من. گپ زدیم و صحبت کردیم و این وسط کار و کار و کار؛ البته برای او نه من.

همکار خانمی که به او گفت تو مهمان داری، کارهایت را من انجام می‌دهم و محبت کرد و ما نشستیم به حرف زدن. هرچه سوال درباره مهمانداری داشتم، پرسیدم و بعدش گفتم: «راحتی دیگه؟ چهار تا بسته پذیرایی می‌دین دست مردم و ماهی خداتومن حقوق می‌گیرید و شغل دهن پرکنی هم دارین!» ناگهان ماهیچه‌های صورتش از آن نرمی و انبساط خارج شد و نه عصبانی و ناراحت که جدی و با دلهره گفت: «حامد! خدا کنه هیچ وقت وظیفه اصلی یه مهماندار رو نبینی... هیچ کس شاهد وظیفه اصلی مهماندار نبوده؛ یعنی بوده، ولی دیگه برنگشته که تعریف کنه.» و توی دلم خالی شد.

توی هواپیما دفتری هست که پیغام‌هایی را که سرمهماندار باید به تناسب موقعیت و خطر و تهدید و بحران بخواند، تویش نوشته است. دفتر را ورق زدم و هوش از کله ام پرید؛ مثلا فکر کن پیغام هواپیماربایی یا پیغام از دست رفتن موتور یا فرود روی سطح آب یا کویر یا به هرصورت فرود اضطراری و فکر کن چقدر باید روی خودت کار کرده باشی که در بحرانی‌ترین شرایط به فکر بقیه باشی.

همچنین یک بیمارستان کوچولوی خیلی خلوت، حوالی منزل ما هست که هر وقت کار دوا ودرمانی داشته باشیم، می‌رویم آنجا. پسرم هم همان بیمارستان به دنیا آمده است.

در درمانگاهش به معنای واقعی کلمه، پرنده پر نمی‌زند و به خصوص شب‌ها که دیگر نور علی نور است. هربار می‌رفتم، می‌دیدم کادر درمان و پرستارهایش همیشه با تعلل از خواب بیدار می‌شوند. پزشکش از اتاق آن کال بیرون می‌آمد و مراجعان را خواب آلود و با چشم‌هایی پف کرده، معاینه می‌کردند و برمی گشتند به خواب نازشان. یک وقت‌هایی هم که سر شب بود و بیدار بودند، از خلوتی یا سودوکو حل می‌کردند یا توی گوشی شان حسن ریوندی می‌دیدند یا داشتند به پوه توی گوشی شان غذا می‌دادند و جایش را تمیز می‌کردند.

دروغ چرا؟ همیشه حرص می‌خوردم از این وضعیت، تااینکه کرونا شایع شد. خیلی خجالتشان را کشیدم. خیلی شرمنده شان شدم. با گان و شیلد و وسط مرگ ومیر و کرونا یک هفته بچه و خانواده را ندیدن، کم حرفی نیست.

همان اوایل کرونا یک بار برای روایت یک مستند رفتم توی یک سانتر کرونایی‌ها در بیمارستانی در شمال تهران. دو ساعت از پوشیدن گان و شیلد و ماسک و دستکش، بیشتر نگذشته بود که به کارگردان گفتم نمی‌توانم، نفس ندارم. یکی دیگر را بیاور جای من.

این ستون را برای پرستار‌ها نوشتم که هرچه از زحمت هایشان بگویم، آب در هاون کوبیدن است، فقط این جمله علامه طباطبایی را می‌گویم و خلاص که فرمود: ۷۰ سال نماز‌های شبم را می‌دهم در ازای ثواب یک شب زحماتی که پرستار‌ها برای بیماران می‌کشند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->